چهارشنبه21/1/98
امروز شش ماهه شدی،شش ماهگیت مبارک گل نازم
قرار بود که بابا بیاد و با هم بریم آتلیه ولی کار براش پیش اومد،چون کمر درد دارم نتونستم بغلت کنم بریم،برا همین کالسگتو راه انداختم و برا اولین بار سوار شده بودی و متعجب بودی و منم یه کم ناشی بودم و گاهی از مسیر منحرف میشدمنمیدونم چرا ایقد تند میرفتم!!! انگار دنبام کرده بودن،البته من فکر کردم هوا سرده و کابشن تنت کردم وقتی بیرون رفتیم از گرما هلاک شدم و تو اتلیه لباست رو عوض کردم،خلاصه دخترم جونت برات بگه موقع عکس گرفتن هر کار کردیم نخنیدیچون تو کالسگه خمار خواب بودی و نشد بخوابی کلا خوابت میومد،چشات خمار بود ولی به هر حال ما عکس یادگاریمون رو گرفتیم الهی فدات شم من
خدایا شکرت برای فرشته کوچولوی ما


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها